مطالب اخیر وبگاه
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دقت کردی وقتی منتظر اتفاقی یا دیدن عزیزی هستی چقدر زمان برات کند میگذره؟
چیزی خوشحالت نمیکنه و فقط فکر روز موعودی و خودتو برا اون روز آماده میکنی
حتی انتظارای کوچیک تو زندگی بی قرارت میکنه
مثلا وقتی همسرت خونه نیست کلافه ای و مدام به ساعت نگاه میکنی که کی برمیگرده
وقتی پدر مادرت قراره از مسافرتی برگردن مدام تقویمتو ورق میزنی و خیال میکنی اینطوری روزا زودتر میگذره
و خیلی انتظارای شبیه این...
وقتایی که انتظارای دنیایی رو تجربه میکنم،به این فکر میکنم که:
تو زندگی انتظار هرچیز وکسی رو تجربه میکنم الّا 2 نفر!
خدا و امام زمان!
تا حالا شده عاشقانه انتظار اذانو بکشم تا با خالق و صاحبم صحبت کنم؟
تا حالا شده عاشقانه انتظار ظهور و دیدار مولام رو بکشم؟
و این جور موقع هاست که خجالت میکشم که عنوان شیعه ی امام زمان بودن رو دارم یدک میکشم!....
نویسنده در جمعه 92/6/1 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
از باغ می برند چراغانیت کنند
تا کاج جشن های زمستانیت کنند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
یوسف به این رها شدن ازچاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند
فاضل نظری
نویسنده در دوشنبه 92/4/31 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
چقدر ما آدما اینروزا خودخواه شدیم!یکم که لباس یا وسایل خونمون تکراری بشه سریع میندازیمشون بیرون و نوشو میخریم و هیجوقت به کسانی که سر گرسنه زمین میذارن فکر نمی کنیم !
من امروز با این سایت آشنا شدم،خواهشا به هرکس میشناسید معرفیش کنید:
www.childf.com
سایت حمایت مادی و معنوی از کودکان نیازمند ولی مستعد ایرانی
تو این سایت با ماهی حداقل 40 هزار تومن به انتخاب خودتون کفیل یه کودک میشید و آینده شو میسازید
فک کنم این روزا 40 هزار تومن کفاف خرج 1 روز خیلیامون رو هم نمیده !
آدرس صفحه ای که ازش کودک مورد نطرتون رو انتخاب می کنید:
http://childf.com/WebSite/WebPages/Mj_Searched.aspx
در صورت موافقت و پذیرش سرپرستی یک کودک نیازمند ، مدارک زیر در اختیار شما قرار خواهد گرفت
1- عکس کودک به انضمام گزارشی از جزئیات تاریخچه و شرایط زندگی او و خانواده اش.
2- گزارش تحصیلی سالانه، شامل اطلاعات کامل مربوط به پیشرفت تحصیلی کودک، لوازم یا اجناس تهیه شده برای او و خانواده وی.
3- نامه و کارت تبریک ارسالی از سوی کودک برای کفیل خود.
همچنین امکان ملاقات کفیل با کودک در هر زمان، با هماهنگی قبلی، میسر و فراهم خواهد بود.
نویسنده در دوشنبه 92/4/17 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
...آقا پرونده تو را دادند دست من، گفتند تو بگرد، اگر یک کار خالص برای خدا پیدا کردی، دستشو بگیر و بیار!
نگاه سرشار از ولع و کنجکاوی ام سر خورد به سمت پرونده قطوری که در دست او بود. چیزی شبیه زونکن های اداری با قطر زیاد و تعداد صفحاتی که به سادگی نمی شد شمرد. گفت: حالا به جای اینکه من پرونده به این قطوری رو بگردم، خودت اگر چیزی یادت هست، بگو که مستقیم بریم سراغ همون صفحه. گفتم: هم اصل عبارت و هم لحن تو حسابی منو وحشتزده کرده، اگر یک "کار خالص برای خدا..."
یعنی واقعاً در پرونده به این قطر پیدا نمی شه؟ هرچی نباشه لااقل من دو رکعت نماز که برای رضای خدا خونده ام، یعنی نمازها هم....
بخشی از کتاب کمی دیرتر-سیدمهدی شجاعی
.
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن...
ادامه مطلب...
نویسنده در یکشنبه 92/4/2 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
حدودا 2 هفته ای هست که خونه جدید رفتیم و اینترنتمون تازه راه افتاده.خونه قشنگیه اما من حسابی به خونه قبلیمون عادت کرده بودم و اومدن برام خیلی سخت بود
دلم واسه پنجره های سرتاسری خونمون که میشد ازش دماوندو دید،واسه مسجد قشنگمون و پیرزنای مهربونش و نی نی های نازش و دوستای خوبم،واسه درختای نارنج تو خیابونش،واسه رودخونه ای که شبا که نور چراغای رنگی توش منعکس میشد پاتوقمون بود،واسه امامزاده ابراهیمش،واسه دریا و موجهاش..واسه همه چیزش خیلی تنگ شده،اینجا خیلی برام سخته،همه چیزش برام غریبه،مخصوصا خیابوناش!هیچ علاقه ای به بیرون اومدن از خونه ندارم
بگذریم،آخرش که باید یه خونه رفت،اونم اینه:
راستی عیدتون پیشاپیش مبارک،دعا برای ما یادتون نره
در آخر یه مطلب قشنگ از صحبت های حاج آقا فرحزاد که خیلی وقت بود میخواستم بنویسم:
در قدیم ،شب های جمعه مردم در تخت فولاد اصفهان دعای کمیل می خواندند و تا صبح با خدا راز و نیاز می کردند و بعد نماز صبح می خواندند. آقا شیخ مرتضی ریزی برای آنها سخنرانی می کرد و می گفت که شما در تخت فولاد احیاء می گیرید و بعد وقتی به خانه می رویید، در راه مسیر خانه افراد گناهکار را می بینید ،آنها به شما نگاه می کنند و شما به آنها نگاه می کنید. شما به آنها می گویید که شما انسان های پستی هستید ولی آنها وقتی به شما نگاه می کنند می گویند که خوش به حال آنها که نماز شب خوانده اند و ... ما از آنها پست ترهستیم و ما از همه بدتر هستیم و نفس خودشان را ملامت می کنند. روایت داریم که خدا جای این دو گروه را عوض می کند...
ادامه مطلب...
نویسنده در شنبه 92/4/1 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
شیعه تا شهادتین را می گوید دوست اهل بیت می شود ومحال است معصیت را دوست بدارد نه اینکه معصیت نمی کند به خاطر عوارض وخواهش های طبیعت وشهوت ممکن است معصیت کند که این عوارض از اصل جداست اصل این است که دوست ندارد
معصیت که می کند هم غفران وستر خدا بالای سر اوست هم اینکه خودش تائب است وکتمان می کند وحاشا می زند
معصیت قبای عاریه است که به تنش می رود البته درقیامت این لباس عاریه را از تنش درمی آورند وبه تن اهل جهنم می کنند
نمی خواهم معصیت راکوچک کنم خود شارع فرموده:حب امیرالمؤمنین حسنه ای است که باعث می شود معصیت ضرر نرساند
محبوب (خداوند وائمه )هم محال است دوست خودش راعذاب کند
روایات هم شاهد براین است :فردی خدمت حضرت امام صادق (ع) رسید وعرض کردند:دوستان شما فاسق اند فعل بد انجام می دهند ،شراب می خورند .حضرت نفرمود که دوست ما نیست ویا دوست ما این کار رانمی کندفقط به حالت غضب نشست وفرمود :پناه می برم به خدا که به دوست ما بگویید فاسق ،عرض کرد:آقا پس چه بگویم حضرت فرمود بگویید فاسق العمل (عملش عمل فسق است وخودش ذاتاٌ فاسق نیست و فسق را دوست ندارد )
محبوب هم دوست ندارد محب خودش را عذاب کند او را تأدیب می کند اما عذاب نمی کند چون دوستش دارد ،تأدیب از دوست داشتن است مثل پدری که روی پشت بام بچه را با یک دست گرفته وبا دست دیگر او را می زند (اینجا تأدیب است ،تأدیب از محبت است )
این صفات ربوبی است که تنزیل داده شده ویک هزارمش به پدرومادر رسیده .این که بدانی عذاب نیست بلکه تأدیب است برای مؤمن اعتماد می آورد
.
غرض از خلقت محبت بوده است
وقتی که محبت کامل را درخودت دیدی داخل در معرفت می شوی
میوه محبت ،معرفت به خدا ومشاهده خداست
.
وقتی بدانی معصیت لباس عاریه ای است که معصیت کاربرتن کرده مؤمنین را مؤدب نگاه می کنی ،به عیب مردم هم نگاه نمی کنی اینجاست که ستاریت برایت آسان می شود ، غفاریت آسان می شود وعفو هم آسان می شود .معصیت کار را نبین ،اگر هم دیدی آبرویش را نریز
منبع:سایت عارف واصل حاج محمد اسماعیل دولابی
http://www.doulabi.com
نویسنده در چهارشنبه 92/1/14 |
و امشب، بین تصویر این دو مرد، چه سرگردانم!
مجسمه در دستهای مسیح تو بود؛ مجسمه کبوتری گلی. در او دمید. کبوتر، جان گرفت و پرواز کرد(4) و همه ایمان آوردند؛ درست همان طور که یک معجزه باید باشد. پرواز دادن یک مجسمه! آه، چقدر آدم دلش میخواهد به این پیامبر ایمان بیاورد!
همام آمد؛ آدم گلی؛ گفت: «حرف»! گفت: «تشنهام». مسیح من گفت: «برو خوب باش! خدا با خوبان است». همام گفت: «نه، بیش از این. من تشنهام. خوبان کیاند؛ چطورند»؟
مسیح من میتوانست بگوید: مؤمنند؛ نماز میخوانند؛ روزه، صدقه، خمس... مثل همه آن چه پیغمبران تاریخ گفتهاند؛ ولی نگفت. او که مثل همه نبود.
گفت: «دنیا آنها را میخواهد؛ اما آنان نمیخواهندش! اسیرشان میکند؛ اما جانشان را میدهند تا آزاد شوند».(5)
گفت: «اگر اجلی که خدا خواسته، نبود، لحظهای جانشان در کالبد نمیماند؛ پَر میکشید».
گفت: «خوف مانند چوبی که میتراشند، آنها را میتراشد. مردم میبینندشان و میگویند: آنها بیمارند؛ اما آنها بیمار نیستند. میگویند:دیوانه اند و آنها دیوانه چیز بزرگی هستند». (6)
باز گفت و گفت و گفت و همام، چون صاعقه زدهای، بیهوش شد؛ خشک شد؛ مجسمه شد... و مرد!
دم مسیح تو، کبوتر گلی را جان داد و دم مسیح من، جان آدم گلی را گرفت. چه شباهتی!
از من نپرس چرا او با انسان چنین میکند؟ از من نپرس چرا او معلم تکلیفهای سخت، امتحانهای شاق و جریمههای بزرگ است؟ دست روی دلم نگذار که دلم زخم است؛ زخم تنهایی شاگردی که زیر نگاه غضبناک معلم سخت گیرش، عاشقانه از شوق میلرزد.
او پنهانیترین لایهها را هم زلال میخواهد. او کوچکی روحم را جریمه میکند؛ حتی اگر هزار رکعت نماز همراه
آورده باشم. وقتی عیسای انجیل متی، نصیحتم میکند، کودک میشوم؛ همه چیز ساده و کودکانه میشود و مهربانانه باید همه را دوست بدارم. با یک اعتراف، از گناهانم پاک میشوم؛ شاد میشوم و میتوانم از شادی برقصم؛ اما
روبهروی کتاب خطبههای او، ناگهان بزرگ میشوم. او ناگهان تمام شادیهای حقیر کودکانه را میگیرد و همه سختیهای شگرف، رنجهای ژرف و اندوههای سترگ را در کولهام میریزد و من باید از غم خلخالی که در دوردستها از پای زنی کشیدهاند، بمیرم؛(7 )چون مرا بزرگ میخواهد.
به جای شادیهای کودکانه، باید لذت بهجتهای عمیق را بچشم. باید دیوانه امر عظیمی باشم. باید جانم را بدهم تا دنیا اسیرم نکند. باید... نمیدانم او... او همان امانتی نیست که کوهها نکشیدند؟
فاطمه شهیدی،بخشی از کتاب خدا خانه دارد
ادامه مطلب...
نویسنده در شنبه 91/11/14 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
امروز بعد از مراسم،ارباب هدیه ی بزرگی بهم دادن که خواستم با هم تقسیمش کنیم
بعد از مراسم رفتم کتابفروشی کنار امامزاده ابراهیم و اتفاقی کتابی به چشمم خورد و اتفاقی صفحه ای دیدم که درمان دردم بود!
براتون مینویسمش:
آقای آخوند،از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند.آقای نخودکی گفت:"مرنج و مرنجان"
آقای آخوند گفت:مرنجان را فهمیدم،ولی مرنج یعنی چه؟چطور میتوانم ناراحت نشوم؟مثلا وقتی بفهمم کسی غیبت مرا کرده یا به من فحش داده؟
آقای نخودکی گفت:"علاج آن است که خودت را کسی ندانی.اگر خودت را کسی ندانستی،دیگر نمی رنجی"
نویسنده در پنج شنبه 91/10/14 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام،اینایه قسمتایی از صحبتهای استاد فاطمی نیاست،خیلی قشنگه،حتما بخونیدش،درد من یکی که هست!
روایت داریم که می فرماید اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می خورند و از دیوار مردم بالا می روند. یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می نشینند آبرو می برند.
.
اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان می دیدیم، صرف نمی کرد امام حسین در راهش شهید بشود!
.
حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت می کنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره می روی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع می شود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع می شود.
.
- هر ماه نوری دارد و هر روز نوری دارد که مجانی به در خانه آدم میایند. این ما هستیم که باید این نورها را حفظ بکنیم.
شیعیان امیرالمومنین نزد خدا عزیز هستند. اینها اگر بر نمازها مراقبت کنند، مساله والدین، مساله غیبت و حسن خلق و.... را رعایت کنند، این انوار هر روز به در خانه شان می آید.
منتها ما چه می کنیم؟ این انوار را حفظ نمی کنیم. از یکی از بزرگان علما که با آشیخ حسنعلی(نخودکی اصفهانی) محشور بود، پرسیدم ایشان چگونه به این مقام نزد خدا رسیدند؟ آن ولی خدا جواب داد: \"ایشان هرچه بدست می آورد نگه می داشت.\" ولی ما انوار را ضایع می کنیم. شب بلند می شود نماز شب می خواند، صبح می نشیند غیبت می کند. نور نماز شب رفت. با یک حرف تلخ این نورها از بین می رود.
نویسنده در شنبه 91/9/11 |
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دلیل آنکه جناب آقای حاج اسماعیل دولابی، توانسته اند برداشت های زیبا و خوبی از آیات و روایات داشته باشند، این است که در ایام جوانی، وقتی به زیارت عتبات عالیات در کشور عراق می روند و به محضر مبارک امام حسین(ع) در کربلا مشرف می شوند، در کنار ضریح مقدس، از آن حضرت طلب علم و معرفت می کنند. در آن حال ک بسیار منقلب هستند، ناگهان مکاشفه ای برای شان پیش می آید و می بینند که دست مبارکی از ضریح مقدس خارح شد و سیبی را داخل سینه ی ایشان قرار داد. متوجه می شوند که امام(ع) به ایشان عنایت فرموده اند و آن همه معارفی را که بیان می کردند، از حضرت سیدالشهداء(ع) داشتند. آن سیب هم معنیش، همان معارف و علوم بود.
« ... در حرم حضرت اباعبدا... (ع) در بالاسر حضرت همه چیز حل شد و هر چه را می خواستم به من عنایت کردند، ... دیگر اتاق ما شد بالای سر ضریح حضرت و تا سی سال عزا خانه ابا عبدا... (ع) بود و اشخاصی که به آن جا می آمدند، بی آنکه لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند، می گریستند.
بر اثر عنایات حضرت اباعبدا... (ع) کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت ا... شیخ محمد تقی بافقی و مرحوم آیت ا... شاه آبادی، بدون این که من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست کنم، با علاقه خودشان به آنجا آمدند. به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین (ع) بود. از راه سایر ائمه هم می توان به مقصد رسید، ولی راه امام حسین (ع) خیلی سریع انسان را به نتیجه می رساند. چون کشتی امام حسین (ع) در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود، هر کس در سیر معنوی خود حرکتش را از آن حضرت آغاز کند، خیلی زود به مقصد می رسد »
حاج اسماعیل دولابی
نویسنده در پنج شنبه 91/8/25 |