درباره ما
بی شک گدای خانه ات آقا شود، حسین/ هر قطره زود پیش تو دریا شود، حسین!/ فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد/ باید که زیر نامه اش امضا شود: "حسین" لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
|
بسم الله الرّحمن الرّحیم خیلی وقت بود که دلم به نوشتن نمی رفت،از 1 طرف هم کامنت های بچه ها کم شده بود و می گفتم دیگه هیئتیا که ما رو فراموش کردن،برای کی بنویسم! اما اینبار آبجی بزرگم که برام خیلی عزیزه ازم خواسته و به خاطر اون می نویسم: دلم می خواست حرفای دیگه ای بزنم اما انگار نمیشه از هیئت ننوشت! 2-3 روز پیش بود که با رقیه رفتیم ساختمون مرکزی و دیدم در واحدبرادران هیئت بازه و چراغ واحدخواهرانش روشن بی اختیار درو باز کردم و.... بغض داشت خفم می کرد و پاهام به سختی وزنم رو تحمل می کرد قفسه های نوارا رو انداخته بودن بیرون و دکورشو کامل عوض کرده بودن،چندتا خواهر بسیجی هم نشسته بودن و جلسه گداشته بودن... رقیه با زحمت برم گردوند خوابگاه تمام 4سال برام مرور میشد.... معصومه ملکی بازم با همون چهره مهربون و رفتار گرمش که همه رو جذب میکرد،هما با آرامش همیشگیش، مرضیه با شوخی ها و ورودی گفتناش، فاطمه دسترنج با لبخند قشنگ همیشگیش،عطر گلی که از پیچیدنش تو فضای هیئت می شد فهمید بازم معصومه بهرفتار برای سرزدن به بچه ها اومده..... شورای 87،لحظه های قشنگ هم اتاقیای هم شورایی هم هیئتی...2 تا عزیز که خیلی دلم براشون تنگه و خیلی وقته ندیدمشون:سیده مریم و سمیه روزایی که مریم گاهی تمام سختیا و حرف های شورا رو به تنهایی به دوش می کشید و صداش درنمی اومد،روزایی که با سمیه دنبال کارای فرهنگی می رفتیم،نشریه کعبه ی عشق که تا خود مراسم آماده نشد،اولین کمیته فرهنگی 3 نفره، نشریه ها، تراکت ها، شله زردها، شربتها، دعا کمیلها، شب قدرها،مشهدها،قم ها،بسته بندی شکلاتها،نمایشگاه ها، جشن ها، مراسم ها، همایش ها، جلسه های سیرمطالعاتی و قرآن، دسته ها، جلسه های مجمع که این اواخر زجر دهنده شده بودن(نه بخاطر زیاد و طولانی شدنشون،که بخاطر آیه ی یآس خوندن ها و هم دیگرو متهم کردن ها و ....چیزایی که عامل اصلی این بود که دیگه توفیق خادمی حضرت زهرا و اهل بیت رو نداشته باشیم...) از اون روز به بعد پامو ساختمون مرکزی نذاشتم ما که لیاقت خادمی خانم رو از دست دادیم،خداکنه اونایی که الان تو اون اتاقای مقدس نشستن داشته باشن البته بازمانده های هیئت برا دل خودشون هنوزم خادمی خانمو می کنن . . مثلا می خواستم از اولین عیدی که با آقای کشاورز داشتیم بنویسم اما نشد! یا علی. نویسنده در سه شنبه 90/1/23 |
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسبها
طراح قالب
|