درباره ما
بی شک گدای خانه ات آقا شود، حسین/ هر قطره زود پیش تو دریا شود، حسین!/ فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد/ باید که زیر نامه اش امضا شود: "حسین" لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
|
|
|
سلام کردم و پس از مصافحه با آن مرد خدا، در کنار در ورودی نشستم، و ایشان با گفتن «اهلاً و سهلاً» به عرض ارادت من پاسخ گفتند.
فضای سنگینی بر اتاق حاکم بود، و دوستان برای رعایت حال آن ولی خدا از صحبت کردن پرهیز داشتند، ولی با نگاههای خود به من میگفتند که باید سکوت را شکست و باب سخن را آغاز کرد!
با مروری بر غزلیاتی که از لسان الغیب حافظ به خاطر داشتم، دو بیت از آنها را برای عنوان کردن در آن محضر بسیار مناسب دیدم، و هنگامی که برای چند لحظه نگاه نافذ ایشان به جانب من معطوف شد، گفتم:
حافظ، بیتی دارد که بسیار پرمعناست و استغنای مردان خدا را در نهایت زیبایی به تصویر میکشد.
پرسیدند:
کدام بیت؟
عرض کردم:
ولی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که ازو گم شود، چه غم دارد؟!
با شنیدن این بیت، تغییر محسوسی در چهره ایشان آشکار شد، و لبخند متینی که بر لب ایشان نشست حاکی از انبساط خاطری بود که رضایت آن مرد خدا را به همراه داشت.
از فرصتی که به دست آمده بود، استفاده کردم و گفتم:
کسانی که فکر میکنند اگر انگشتری شما را به دست کنند، درهای آسمانی بر روی آنان گشوده خواهدشد! و بدون زحمت و مرارت نادیدنیها را به تماشا خواهند نشست! سخت در اشتباهاند. تا اهلیت نباشد خواص اسماء الهی برای کسی آشکار نخوادشد.
حافظ میگوید:
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی؟!
این بیت، اثر شگرف خود را در وجود آن ولی خدا نشان داد، و بهجتی که در رخساره ایشان از شنیدن این بیت پیدا شده بود، پایان قبض روحی و آغاز بسط باطنی آن عالم وارسته را بشارت میداد.
دوستان حاضر در محضر از تغییر حال ناگهانی ایشان به حدی خشنود شده بودند که در وصف نمیگنجید. به خود جرأت داده و گفتم:
بیت دیگری از حافظ به یادم آمده که پرده از روی کار برمیدارد و سارق را رسوا میکند!
خواستم بیت مورد نظر را به خوانم و بگویم که: سارق از آشنایان است و بیگانه نیست! ولی آن مرد خدا با گزیدن لب به من فهماند که: سارق را میشناسد و در میان دوستان حاضر در جمع حضور دارد! ولی باید کتوم بود و این راز سر به مهر را مکتوم نگاه داشت.
و من از نگاه بعضی از دوستان فهمیدم که شخص مورد نظر را شناسایی کردهاند! و از اینکه برخی ناخواسته حریم آن بزرگوار را رعایت نکرده و کار را به «آگاهی» کشاندهاند، ناراحتاند و شرمسار!
شنیده شد که انگشتری مفقود شده، پس از چند روز به جای خود برگشت و سارق به اشتباهی که کرده بود، پیبرد، و با بازگردانیدن آن، اشتباه خود را جبران کرد و به کنه این مطلب رسید که : به دست آوردن« گنج» بدون تحمل « رنج» امکانپذیر نیست:
آیت الله کشمیری قدسسره تا هنگامی که در قم در کوچه « آبشار» سکونت داشتند، در نهایت طراوت روحی به سر میبردند و به هیچ عارضه جسمی مبتلا نبودند و از وقتی که به خانه جدید منتقل شدند، غالباً با ناملایمات روحی و جسمی مواجه بودند.
روزی که در همین خانه جدید به محضرشان شرفیاب شدم، با قبض روحی عجیبی دست و پنجه نرم میکردند.
به ایشان عرض کردم:
از هنگامی که به این خانه آمدید گرفتاریها هم با شما آمد!
ایشان ضمن اینکه مطلب مرا تصدیق کردند، پرسیدند:
شما علت این گرفتاری را از چه میدانید؟
گفتم: مخلص را امتحان میفرمایید؟
گفتند: نه به جدم! میخواستم نظر شما را در این باره بدانم. البته خودم به علت این امر پی بردهام، و میخواهم ببینم که شما هم در این قضیه به همان مطلب رسیدهاید یا نه؟!
عرض کردم:
این جسارت را بر من خواهید بخشید اگر بگویم تمامی این مشکلات شما ناشی از سکونت در این خانه است!
از در و دیوار این خانه قبض و گرفتگی میبارد! خانه قبلی شما اگر چه استیجاری بود ولی صفا و صمیمیت و انبساط و یکرنگی در آن موج میزد.
حضرت عالی تا هنگامی که در آن خانه بودید، یکی از این حالات قبض در شما دیده نمیشد، چهره نورانی شما همیشه باز و خندان و حالات روحی شما با روح و فتوح همراه بود ولی از وقتی که به این خانه آمدهاید غالب اوقات از مرارتها و ملالتها رنج میکشید!
فرمودند:
همین طور است که گفتید، ولی به اصل مطلب اشاره نکردید!
عرض کردم:
اگر خاطر شریف تان باشد قسمتی از بهای خانه فعلی را انسان پرهیزگار و بزرگواری تهیه کرد که به خاطر اقتضائات شغلی با اموال مصادرهآی و مجهول المالک و رد مظالم سر و کار داشت.
او اگر چه شرعاً مأذون در تصرف این گونه اموال بود ولی طبیعت شما بزرگواران به اندازهای لطیف و نورانی است که کوچکترین کدورتها را تحمل نمیکند اگر چه شرعاً محظوری در میان نباشد!
من تردیدی ندارم که آن مرد بزگوار مبلغ مذکور را از محلی پرداخته که هیچ شبهه شرعی در آن نبوده و جوانب کار را از هر جهت رعایت کرده است، ولی نفس سر و کار داشتن با این اموال طبعاً « قبض آفرین» است و موجبات ملالت و کدورت خاطر را فراهم میسازد.
اگر به خاطر داشته باشید بارها خودتان به من فرمودهاید:
وقتی که طبق دعوت برای صرف ناهار و یا شام به منزل کسی میروید، اگر غذا را از روی محبت و صمیمیت پخته باشند اشتهای شما را بر میانگیزد و برای شما هیچ جرم و سنگینی ندارد، ولی اگر با بیمیلی و یا از روی کراهت آماده شده باشد اگر بسیار هم گرسنه باشید رغبتی در خود به خوردن آن غذا نمیبینید! و اگر دچار شرم حضور شوید و از آن غذا تناول کنید، فوراً آثار سوء آن را در روح و بدن خود احساس مینمایید!
در حلیت و مشروعیت این دو نوع غذا هیچ مشکلی وجود ندارد ولی یکی بهجت افزا و دیگری ملالت زاست!
قضیه قبض خانه فعلی حضرت عالی شاید به همین امر مربوط باشد! و یا شاید حکمت آن، در ریاضتی باشد که حضرت عالی ناخواسته ولی دانسته با اقامت در این خانه بر خود روا داشتهاید!
مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی قدسسره بر این عقیده است که: هر چه ایام «قبض» به درازا بکشد، ایام «بسط» و گشایش روحی نیز برای سالک به همان اندازه طولانی خواهدبود، کسی چه میداند شاید حضرت عالی برای نایل آمدن به یک «انبساط» دامنهدار روحی، قبض مستمر این خانه را آگاهانه پذیرفته باشید!
مرحوم آیت الله کشمیری پس از شنیدن عرایض من، نگاه سرشار از محبت خود را به من دوخت و فرمود:
فلانی! چه بیان شیرینی دارید!
شما «صغری» و «کبرای» این قضیه را چنان منطقی و در عین حال با ذوق و سلیقه در کنار هم چیدید که من از شنیدن آن لذت بردم!
توجیهاتتان عاقلانه بود و تأویلات تان عارفانه! من هم با شما در این قضیه هم عقیدهام که در پذیرفتن آن کمک به جهات مالی و اخلاقی ناگزیر شدم ولی در مورد این که این « قبض طولانی» یک « بسط طولانی» به دنبال داشته باشد چه عرض کنم؟
دعا میکنم که انشاالله همین طور باشد که گفتید! بله آقای مجاهدی! اوقات خوش آن بود که در « کوچه آبشار» به سر رفت ...!
حکایاتی که در این بخش مطالعه می فرمایید همگی توسط استاد محمد علی مجاهدی ( از شاگردان جناب شیخ جعفر مجتهدی ) و به نقل از جلد دوم کتاب در محضر لاهوتیان آمده است | ||
مردان خدا را نمیتوان شناخت مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی (1276-1355) پس از سالها اقامت در عراق و کسب فیض از محضر علمیا بزرگ در سال 1332 به اراک عزیمت کرد، و به هنگام ترک عراق 56 سال از عمر شریف ایشان میگذشت. چون این ماجرا برای این عالم بزرگوار در نجف اتفاق افتاده، میتوان حدس زد که ایشان در آن زمان بیش از 40 سال داشتهاند و اماراتی که در این ماجرا وجود دارد این حدس را تقریباً تأیید میکند. از مرحوم حاج شیخ نقل شده است: در یکی از صفحات آن نسخه خطی، شیوه ختم اربعینی تعلیم داده شده بود که اگر کسی توفیق انجام این عمل عبادی را به مدت چهل روز در ساعت معین و محل مشخص پیدا کند و به شرایط این اربعین تماماً عمل نماید، و در روز چهلم به هنگام سحر به حرم مطهر حضرت امیر المؤمنان علی علیهالسلام مشرف گردد، اوین کسی که از حرف بیرون خواهد آمد از اولیای خدا است، باید دامن او را بگیرد و خواستههای شرعی خود را با او در میان بگذارد. از فردای آن روز در ساعت معین به محل ساکت و خلوتی میرفتم و طبق و طبق دستور عمل میکردم. روز چهلم فرارسید و من پس از پایان اربعین به هنگام سحر به حرم مطهر علوی شرفیاب شدم و در کنار در ورودی حرم به انتظار نشستم تا دامن اولین کسی که از حرم بیرون میآید بگیرم. لحظاتی گذشت که پرده حرم به کنار رفت و مردی که از ظاهر او پیدا بود از مردم عادی و عامی و زحمتکش نجف است. بیرون آمد. همین که خواستم به طرف او بروم و او را در آغوش بگیرم، نفس به من نهیب زد که: مگر نه اینست که مردم عامی نیازمندند و باید در خدمت آنها باشند؟ از راهی که آمدهای برگزد و برگرد این کارها دیگر مگرد! اربعین دوم هم به پایان رسید و سحرگاه به حرم نورانی امام علی علیهالسلام مشرف شدم و در کمین مردی نشستم که قرار بود ملاقات او به منزله پاداش معنوی زحماتی باشد که در طول این مدت برخود هموار کرده بودم. با خاطری آزرده و خاطرهای تلخ و ناگوار از حرم مطهر بیرون آمدم و در راه بازگشت به خانه با خود میاندیشیدم که علت ناکامی من در چیست؟ با مرور این مطالب بود که تصمیم نهایی خود را گرفتم و عزم خود را جزم کردم که تشخیص خود را کنار بگذارم، درباره بندگان خدا پیشداوری نکنم و در پایان اربعین سوم هر مردی که در مسیر من قرار بگیرد، او را رها نکنم. اربعین سوم را با موفقیت به پایان بردم، و در نهایت فروتنی و دلشکستگی به حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علیهالسلام مشرف شدم و در گوشهای از رواق بیرونی نشستم تا توفیق زیارت یکی از مردان خدا نصیبم گردد. پرده در ورودی حرم کنار رفت، و باز همان مردی که دو بار از فیض صحبت او محروم مانده بودم، بیرو آمد و به طرف کفش کن رفت. فهمیدم که در مورد آن مرد اشتباه کرده بود، و بایستی در همان بار اول دامن او را میگرفتم و راه خود را این قدر دور نمیکردم. او آه سردی کشید و گفت: از قبرستان وادیالسلام بیرون آمدیم و پس از پیمودن مسافتی، کلبهای را به من نشان داد و گفت: من که از شادی در پوست خود نمیگنجیدم، پرسیدم: من از قماش بار برانم، و برای این و آن خرما حمل میکنم، و خدا را سپاسگزارم که سالها است این رزق حلال را نصیب من کرده تا با کد یمین و عرق جبین امرار معاش کنم. در راه بازگشت، احساس میکردم که به خاطر سبک بالی در آسمانها پرواز میکنم، و انبساط خاطر و طراوت باطنی خود را در آن لحظات هنوز پس از گذشت سالها فراموش نکردهام. به یاد دارم که آن روز به هر کاری که دست میزدم با برکت و خیر همراه بود، و به سراغ هر عالمی که میرفتم با اقبال بیسابقه او مواجه میشدم، و مطالب اساتید خود را در حلقه درس به گونهای باور نکردنی تجزیه و تحلیل میکردم، و در فراگیری آنها با هیچ مشکلی مواجه نمیشدم و میدانستم که اینها همه از برکات دیدار زودگذری بود که امروز صبح با آن مرد خدا داشتم. مقارن اذان صبح فردای آن روز پس از تشرف به آستان مقدس علوی و قرائت نماز صبح و زیارت مزار مطهر آن بزرگوار، عازم محل موعود شدم، و در اثنای راه چه بشارتهایی که به خود نمیدادم! چه فتوحاتی که در اثر دیدار آن مرد خدا برای خود تصور نمیکردم! همین که به چند قدمی کلبه رسیدم، احساس کردم که زمزمه دردمند غریبی تنها مانده، با زمزم گریه کائنات هماوایی میکند! ، به زحمت نفس میکشیدم و یاری گام برداشتن به سمت کلبه را نداشتم. ناگهان در چوبی کلبه، آهسته بر روی پاشنه خود چرخید و بانویی قد خمیده و سیاهپوش در آستانه در پیدا شد و با اشاره دست، مرا به درون کلبه فراخواند. ولی ساعتی پیش، پس از انجام فریضه صبح لحن مناجات او تغییر کرد و خدا را به حرمت مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام سوگند داد که او را از تنگنای قفس تن رهایی بخشد، و میگفت: و من که از سخنان آن ولی خدا با همسر خود در لحظات پایانی عمرش، به عظمت روحی او بیشتر پی برده بودم، و فقدان او را برای خودم یک مصیبت میدیدم، همسر او را دلداری دادم و گفتم: پس از انجام وظایفی که در مورد آن مرد خدا و همسر وفادار و داغدارش داشتم، چارهای جز بازگشت نداشتم. اگر به هنگام رفتن از فرط شوق سر از پا نمیشناختم، در موقع بازگشت گامهایی سنگینی میکرد، انگار بار غمهای دو عالم را بر دوش من گذاشته بودند. و امروز که مرجعیت جهان شیع را بر عهده دارم، و به احیای وجهه علمی حوزه علمیه قم کمر بستهام، میدانم که دعای خیر آن ولی خدا بدرقه راهم بوده که خداوند این توفیق بزرگ را به من ارزانی داشته است.
|
همانطور که میدانیم شیطان از جنس جن است و از آتش خلق شده،قبل از اینکه از بهشت رانده شود خدا را بسیار عبادت میکرده،به همین دلیل"عزازیل" نام گرفته است.
امام علی(ع)می فرمایند: شیطان هفتاد هزار سال خدا را عبادت کرد و فقط یک نماز دورکعتی او چهار هزار سال طول کشید. وقتی خدا انسان را از خاک آفرید و در آن روح دمید به تمام ملائکه دستور داد که بر آدم سجده کنند و همه سجده کردند بغیر از ابلیس.
شیطان به خدا گفت:من هفتاد هزار سال تو را عبادت کردم و خودفرموده ای که هرکسی مرا عبادت کند عبادتش را بی نتیجه نمی گذارم و عوضش را به او می دهم.خداوند فرمودند:هرچه می خواهی در دنیا به تو عطا می کنم.
شیطان گفت:اول اینکه اجازه بدهی تا قیامت زنده بمانم.
خداوند پاسخ داد:تو را مهلت می دهم.
دوم اینکه در مقابل هر یک فرزند آدم دو فرزند به من عطا کنی که برای هریک از اولاد آدم دو فرزند را مسلط کنم تا آنها را به گمراهی بکشانند.خداوند باز هم قبول کرد.
سوم اینکه از تو می خواهم مرا در بدن اولاد آدم همچون خون جریان دهی که از هرکجای بدن انسان بتوانم او را به معصیت بکشانم.
چهارم اینکه می خواهم اولاد آدم ما را نبینند،اما ما آنها را ببینیم.
پنجم اینکه می خواهم به من قدرتی دهی که به هر شکلی که می خواهم درآیم و هرکجا که می خواهم بروم.
ششم اینکه می خواهم تا دم مرگ پیش اولاد آدم باشم( یعنی حتی وقتی که حضرت ملک الموت(س)برای قبض روح به سراغ انسان می آید،شیطان هم حاضر می شود و انسان را وسوسه می کند)
امام باقر(ع)می فرمایند:هنگامیکه انسان در حال جان کندن است خیلی تشنه می شود و در آن هنگام شیطان با یک لیوان آب می آید و میگوید اگر بر من سجده کنی و کافر شوی این آب را به تو می دهم وقتی ناامید می شود شیطان آب را می ریزد و می گوید من از تو بیزارم و می رود.
هفتم اینکه از تو میخواهم که مرا به سینه اولاد آدم مسلط گردانی تا او را وسوسه کنم.
خداوند در پایان میفرماید:تمام خواسته هایت را برآورده میکنم ولی هرکس پیرو تو باشد او را با تو به جهنم می فرستم. بعد شیطان میگوید:ای خدا به عزت و جلالت قسم که همه انسانها را گمراه میکنم مگر عده ای معدود که بنده خاص تو هستند.پس گفت حالا که مرا بیرون میکنی جایی برای زندگی کردنم معین کن.خداوند فرمودند:تو را در حمامها و هرجا که محل رفت و آمد مردم باشد قرار دادم شیطان گفت:غذای من چه باشد؟ خداوند فرمودند:سر هر سفره ای که(بسم الله الرحمن الرحیم) گفته نشود بنشین و با آنها که همچو حیوان گرسنه اند غذا بخور!
حضرت امام محمد باقر(ع)در این باره میفرمایند:اگر اول غذا یادتان رفت"بسم الله"بگویید،آخر غذا بگویید تا شیطان هرچه خورده برگرداند.
بعد شیطان گفت:که من احتیاج به آب دارم.خداوند فرمودند:آب تو شراب و هرچیز مست کننده باشد.شیطان گفت:برای من کتابی قرار بده؛خداوندفرمود:کتاب تو وشم باشد(خالکوبیها و کتابهای سحر و جادو) و بعد گفت: برای من حدیثی قرار بده،خداوند فرمود:حدیث تو دروغ است.
روزی حضرت محمد(ص)شیطان را حاضر در مسجدالحرام دید پیش او رفت و به او گفت ای ملعون چرا ناراحتی؟شیطان گفت:از دست تو و امت تو ناراحتم.حضرت فرمودند:چرا از من ناراحتی؟شیطان گفت:چون این همه تلاش میکنم تا مردم را گمراه کنم ولی تو در روز قیامت آنها را شفاعت میکنی و تمام زحمات مرا به هدر می دهی به همین خاطر با تو دشمنم.حضرت فرمودند:از امتم چرا ناراحتی؟شیطان گفت:
اول اینکه:وقتی به هم می رسند سلام میکنند که (سلام)اسم خداست و من از این اسم می ترسم.
دوم اینکه:وقتی همدیگر را می بینند به یکدیگر دست می دهند و تا دستهایشان از هم بیرون نیامده گناهشان بخشیده می شود.
سوم اینکه:وقتی میخواهند غذار بخوردند"بسم الله" میگویند و من دیگر نمیتوانم غذا بخورم و گرسنه باقی می مانم.
چهارم اینکه: بعد از غذا خوردن "الحمدالله"می گویند.
پنجم اینکه:وقتی اسم تو می آید بلندبلند صلوات ختم میکنند و ثواب آن آنقدر زیاد است که من فرار می کنم.
ششم اینکه: وقتی میخواهند کاری بکنند"انشاءالله"میگویند و من دیگر نمی توانم در آن کار دخالت کنم و آنها را بر هم زنم.
هفتم اینکه:صدقه می دهند و وقتی که صدقه می دهند هم گناهشان آمرزیده می شود و هم هفتاد نوع بلا را از خود دور میکنند.
حضرت نبی(ص)در این مورد میفرمایند: وقتی انسان دستش را در جیبش میکند تا صدقه بدهد هفتاد شیطان دست او را میگیرند تا او را منصرف نمایند.
هشتم اینکه:قرآن میخوانند و در خانه ای که قرآن خوانده میشود دیگر جایی برای من باقی نمی ماند چون در آن خانه ملائکه رفت و آمد می کنند.
نهم اینکه:مرا زیاد لعنت می کنند و با هر لعنت یک زخم بر بدنم می افتد و تا زمانی که آن شخص را به گمراهی نکشانم آن زخمها خوب نمی شوند.
دهم اینکه:هنگامی که گناه می کنند سریع توبه می کنند و زحمات مرا هدر می دهند.
یازدهم اینکه:عطسه که می کنند"الحمدالله" می گویند.
حضرت محمد(ص)فرمودند: عطسه از طرف خداوند و خمیازه از طرف شیطان است و وقتی عطسه میکنید باید"الحمدالله" بگویید.
وقتی انسان نماز می خواند شیطان از او دور میشود.بخصوص اگر سجده طولانی باشد،شیطان از روی ناراحتی فریاد می کشد.
حضرت امام صادق(ص)فرمودند:هرکس نماز نخواند از شیطان پست تر است.چون شیطان یک خطا کرد و آنهم اینکه بر آدم سجده نکرد؛ولی انسان اگر نماز نخواند برای خدا سجده نمی کند.
حضرت محمد(ص)فرمودند:مجوز عبور از پل صراط نماز است و فرمودند:اگر نماز مومن قبول شود بقیه اعمال او نیز قبول درگاه الهی می باشد.
و همچنین از امام صادق(ع)نقل است:که از صفات مومن این است که "بسم الله الرحمن الرحیم"را در نماز بلند بگوید و هرکس بعد از تکبیر نماز،قبل از شروع حمد"اعوذ بالله من الشیطان الرجیم" را بگوید به اندازه هرمویی که در بدن است هزاران حسنه برای او می نویسند.
یک ساعتی مانده بود به اذان صبح. جلسه تمام شد. آمدیم گردان. قبل از جلسه هم رفته بودیم شناسایی.تا پام رسید به چادر، خسته و کوفته ولو شدم روی زمین. فکر میکردم عبدالحسین هم می خوابد. جورابهاش را در اورد. رفت بیرون! دنبالش رفتم.
پای شیر آب ایستاد. آستینها را داد بالا و شروع کرد به وضو گرفتن.بیشتر از همه ما فشار کار روی او بود. طبیعی بود که از همه خسته تر باشد. احتمالش را هم نمیدادم حالی برای خواندن نماز شب داشته باشد.
خواستم کار او را بکنم حریف خودم نشدم. فکر این را می کردم تا یکی دو ساعت دیگر سر و کله فرمانده ی محور پیدا می شود. آن وقت باید باز می رفتیم دیدگاه و می رفتیم پشت دور بین. خدا میدانست کی برگردیم. پیش خودم گفتم: بالاخره تو بیست و چهار ساعت، احتیاج به یه استراحتی داره که.
رفتم تو چادرو دراز کشیدم. زود خوابم برد.
اذان صبح آمد بیدارمان کرد. بلند شدم و پلکهام رو مالیدم. چندلحظه ای طول کشید تا چشمهایم باز شد به صورتش نگاه کردم. معلوم بود مثل هر شب، نماز باحالی خوانده است.
چهل حدیث از امام حسین(ع)
1- پند امام به عالمان
«أَیَّتُهَا الْعِصابَةُ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَیْرِ مَذْکُورَةٌ وَ بِالنَّصیحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ باللّهِ فی أَنـْفُسِ النّاسِ مَهابَةٌ، یُهابِکُمُ الشَّریفُ، وَ یُکْرِمُکُمُ الضَّعیفُ وَ یُؤْثِرُکُمْ مَنْ لافَضْلَ لَکُمْ عَلَیْهِ وَ لا یَدٌ لَکُمْ عِنْدَهُ، تَشْفَعُونَ فِی الْحَوائِجِ إِذَا امْتُنِعَتْ مِنْ طُلاّبِها، وَ تَمْشُونَ فِی الطَّریقِ بِهَیْبَةِ الْمُلُوکِ وَ کَرامَهِ الاَْکابِرِ... فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَیَّعْتُمْ وَ أَمّا حَقُّکُمْ بِزَعْمِکُمْ فَطَلَبْتُمْ أَنْتُم تَتَمَنَّوْنَ عَلَی اللّهِ جَنَّتَهُ وَ مُجاوَرَةَ رَسُلِهِ وَ أَمانًا مِنْ عَذابِهِ؟!
حضرت ابی عبداللّه الحسین(علیه السلام) خطاب به عالمان بی عمل و تارکان امر به معروف و نهی از منکر فرموده اند:ی گروه نیرومندی که به دانش مشهور و به نیکی مذکور و به خیرخواهی معروف و با نام خدا و مذهب در نفوس مردم، با مهابت جلوه گرید! شریف از شما حساب می برد و ضعیف شما را گرامی می دارد، و کسانی که بر آنها برتری و حقّی ندارید، شما را بر خود ترجیح می دهند، شما وسیله حوائجی هستید که بر خواستارانش ممتنع است، و به هیبت پادشاهان و کرامت بزرگان در راه گام برمی دارید...!و امّا حق ضعیفان را ضایع کردید! و حقّ خود را که به گمانتان شایسته آنید طلب نمودید...! و با این حال آرزوی بهشت الهی را دارید و همجواری پیامبران و امان از عذابش را در سر می پرورانید!
2- اصلاح امّت، نه قدرت طلبی
«أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ ما کانَ مِنّا تَنافُسًا فی سُلْطان وَ لاَ الِْتماسًا مِنْ فُضُولِ الْحُطامِ وَ لکِنْ لِنَرُدَّ الْمَعالِمَ مِنْ دینِکَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فی بِلادِکَ وَ یَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِکَ وَ یُعْمَلَ بِفَرائِضِکَ وَ سُنَنِکَ وَ أَحْکامِکَ.»:
در باره فلسفه قیامش فرمود :بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده بری رقابت در قدرت و دستیابی به کالی دنیا نیست; بلکه هدف ما این است که نشانه هی دینت را به جی خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیّت یابند و به واجبات و سنّتها و دستورهای دینت عمل شود.
3- بهداشت جسم و خودسازی
«أُوصیکُمْ بِتَقْوَی اللّهِ وَ أُحَذِّرَکُمْ أَیّامَهُ... فَبادِرُوا بِصِحَّةِ الاَْجْسامِ فی مُدَّةِ الاَْعْمارِ... فَإِیّاکَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَخافُ عَلَی الْعِبادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَ یَأْمَنَ العُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ.»:
ی مردم! شما را به تقوی الهی سفارش می کنم و از (گناه کردن) در ایّامش برحذر می دارم... در مدّت عمر به سلامت و تندرستی جسم پیشی گیرید... و از کسانی مباشید که بر گناه بندگان بیم دارند و خود از عقوبت گناه خویش آسودهخاطراند!
4- اقسام جهاد
«أَلْجِهادُ عَلی أَرْبَعَةِ أَوْجُه: فَجِهادانِ فَرْضٌ وَ جِهادُ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض وَ جِهادٌ سُنَّةٌ، فَأَمّا أَحَدُ الْفَرْضَیْنِ فَجِهادُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعاصِی اللّهِ وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهادِ، وَ مُجاهَدَةُ الَّذینَ مِنَ الکُفّارِ فَرْضٌ.
وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ لا یُقامُ إِلاّ مَعَ فَرْض فَإِنَّ مُجاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلی جَمیعِ الاُْمَّةِ لَوْ تَرَکُوا الْجِهادَ لاََتاهُمُ الْعَذابُ وَ هُوَ مِنْ عَذابِ الاُْمَّةِ وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَی الاِْمامِ، وَحَدُّهُ أَنْ یَأْتِی مَعَ الاُْمَّةِ فَیُجاهِدَهُمْ. وَ أَمَّا الْجِهادُ الَّذی هُوَ سُنَّةٌ فَکُلُّ سُنَّة أَقامَهُ الرَّجُلُ وَ جاهَدَ فی إِقامَتِها وَ بُلُوغِها وَ إِحْیائِها، فَالْعَمَلُ وَ السَّعْی فیها مِنْ أَفْضَلِ الاَْعْمالِ لاَِنـَّها إِحْیاءُ سُنَّة وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم): «مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُها وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِها إِلی یَوْمِ الْقِیمَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَنْقُصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْئًا.»
جهاد بر چهارگونه است: دوتی آن فرض، و یکی سنّت که جز با فرض برپاداشته نشود، و دیگر جهاد سنّت.
امّا آن دوتایی که فرض است، یکی جهاد شخص با نفس خود در مقابل معصیتهی الهی است، و آن بزرگترین جهاد است، و جهاد با کفّار که هم مرز با شمایند فرض است.
و امّا جهادی که سنّت است و جز با فرض برپا نشود، جهاد با دشمن است، و واجب است بر همه امّت، و اگر جهاد را ترک کنند عذاب بر آنان آید و این عذابی است که از خود امّت است.
و چنین جهادی بر امام سنّت است و حدّ آن این است که امام با امّت به سراغ دشمن روند و با آنها جهاد کنند.
و امّا جهادی که سنّت مطلق است عبارت از هر سنّتی است که شخص آن را برپا می دارد و در برپایی و اجرا و زنده کردن آن تلاش می کند.
بنابراین، هر نوع کار و کوشش در اقامه آن از بهترین اعمال خواهد بود، زیرا که آن زنده نمودنِ سنّت است و پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم)فرموده است: «هر که سنّت و روش نیکویی را به وجود آوَرَد پاداشش بری او خواهد بود و نیز ثواب هر که تا روز قیامت بدان عمل کند، بدون آن که از ثواب آنها هم چیزی کاسته شود.»
5- تباهی دنیا
«إِنَّ هذِهِ الدُّنْیا قد تَغَیَّرَتْ وَ تَنَکَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُها، فَلَمْ یَبْقَ مِنْها إِلاّ صُبابَةٌ کَصُبابَةِ الاِْناءِ وَ خَسیسُ عَیْش کَالْمَرْعَی الْوَبیل، أَلا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْباطِلَ لا یُتَناهی عَنْهُ، لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فی لِقاءِاللّهِ مُحِقًّا، فَإِنّی لا أَرَی الْمَوْتَ إِلاّ سَعادَةً وَ لاَ الْحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إِلاّ بَرَمًا، إِنَّ النّاسَ عَبیدُ الدُّنیا وَ الدّینُ لَعْقٌ عَلی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَإِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.»
امام حسین(علیه السلام) در هنگام سفر به کربلا فرمود:راستی این دنیا دیگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ی پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حقّ عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی مؤمن به لقی خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آنهاست و مادام که بری معیشت آنها باشد پیرامون آناند، و وقتی به بلا آزموده شوند دینداران اندکاند.
6- نعمت ناخوش انجام
«أَلاِْسْتِدْراجُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ لِعَبْدِهِ أَنْ یُسْبِغَ عَلَیْهِ النِّعَمَ وَ یَسْلُبَهُ الشُّکْرَ.»
غافلگیر کردن بنده از جانب خداوند به این شکل است که به او نعمت فراوان دهد و توفیق شکرگزاری را از او بگیرد.
7- عبادتِ تاجران، عابدان و آزادگان
«إِنَّ قَوْمًا عَبَدُو اللّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ التُّجّارِ وَ إِنَّ قَوْمًا عَبَدُوا اللّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبادَةُ الْعَبیدِ، وَ إِنَّ قَومًا عَبَدُوا اللّهَ شُکْرًا فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِی أَفْضَلُ الْعِبادَةِ»:
گروهی خدا را از روی میل و رغبت (به بهشت) عبادت می کنند که این عبادت تاجران است، و گروهی خدا را از روی ترس (از دوزخ) می پرستند و این عبادت بندگان است و گروهی خدا را از روی شکر(و شایستگی پرستش) عبادت می کنند و این عبادت آزادگان است که بهترین عبادت است.
8- پرهیز از ستمکاری
«إِیّاکَ وَ الظُّلْمَ مَنْ لا یَجِدُ عَلَیْکَ ناصِرًا إِلاَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ»
برحذر باشید از ستم کردن به کسی که یاوری جز خداوند عزّوجلّ ندارد.
9- روی آوردن به دیندار، جوانمرد و اصیل
«لا تَرْفَعْ حاجَتَکَ إِلاّ إِلی أَحَد ثَلاثَة: إِلی ذی دین، أَوْ مُرُوَّة، أَوْ حَسَب.»
جز به یکی از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروّت، یا کسی که اصالت خانوادگی داشته باشد.
10- نشانه هی مقبول و نامقبول انسانها
«مِنْ دَلائِلِ عَلاماتِ الْقَبُولِ: أَلْجُلُوسُ إِلی أَهْلِ العُقُولِ. وَ مِنْ عَلاماتِ أَسْبابِ الْجَهْلِ أَلْمُماراةُ لِغَیْرِ أَهْلِ الْکُفْرِ. وَ مِنْ دَلائِلِ الْعالِمِ إِنْتِقادُهُ لِحَدیثِهِ وَ عِلْمُهُ بِحَقائِقِ فُنُونِ النَّظَرِ.»:
از دلائل نشانه هی قبول، همنشینی با خردمندان است.
و از نشانه هی موجبات نادانی ، مجادله با مسلمانان.
و از نشانه هی دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنونِ نظر، داناست.
11- نشانه هی مؤمن
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ، فَمَرَّةً یَنْظُرُ فی نَعْتِ الْمُؤمنینَ وَ تارَةً یَنْظُرُ فی وَصْفِ المُتَجَبِّرینَ، فَهُو مِنْهُ فی لَطائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فی تَعارُف وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فی یَقین وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلی تَمْکین.»:
به راستی که مؤمن خدا را نگهدار خود گرفته و گفتارش را آیینه خود، یک بار در وصف مؤمنان می نگرد و بار دیگر در وصف زورگویان، او از این جهت نکته سنج و دقیق است و اندازه و قدر خود را می شناسد و از هوش خود به مقام یقین می رسد و به پاکی خود استوار است.
12- بخل ورزی در سلام
«أَلْبَخیلُ مَنْ بَخِلَ بِالسَّلامِ.»:
بخیل کسی است که به سلام کردن بخل ورزد.
13- نتیجه پیروی از گناهکار
«مَنْ حَاوَلَ امْرَأً بِمَعْصِیَةِ اللّهِ کانَ أَفْوَتَ لِما یَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِما یَحْذَرُ.»:
کسی که با نافرمانی خدا گِرد کسی گردد، آنچه را امید دارد از دست رفتنی تر است و از آنچه برحذر است زودتر دچارش گردد.
14- احترام به ذرّیّه زهرا(علیه السلام)
«وَ اللّهِ لا أَعْطِی الدَّنِیَّةَ مِنْ نَفْسی أَبَدًا وَ لَتَلْقِیَنَّ فاطِمَةُ أَباها شاکِیَةً ما لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُها أُمَّتَهُ وَ لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ أَحَدٌ أَذاها فی ذُرِّیَّتِها.»:
به خدا قسم من هرگز زیر بار پستی و ذلّت نخواهم رفت و در روز قیامت، فاطمه زهرا پدرش را ملاقات خواهد کرد، در حالی که از آزاری که فرزندانش از امّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دیده اند به پدر خویش شکایت خواهد برد و کسی که ذرّیّه فاطمه را آزار دهد داخل بهشت نخواهد شد.
15- فلسفه قیام
«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله علیه وآله وسلم) أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْکَرِ وَ أَسیرَ بِسیرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبیطالب.»:
من از روی خودخواهی و خوشگذرانی و یا بری فساد و ستمگری قیام نکردم، بلکه قیام من بری اصلاح در امّت جدّم می باشد، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و به سیره و روش جدّم و پدرم علی بن ابیطالب عمل کنم.
16- ما اهل بیت شایسته حکومتیم
«إِنّا أَحَقُّ بِذلِکَ الْحَقِّ المُسْتَحَقِّ عَلَیْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»:
ما اهل بیت به حکومت و زمامداری ـ نسبت به کسانی که آن را تصرّف کردهاند ـ سزاوارتریم.
17- امام کیست؟
«فَلَعَمْری مَا الاِْمامُ إِلاَّ الْعامِلُ بِالْکِتابِ والاْخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائِنُ بِالْحَقِّ وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلی ذاتِ اللّهِ.»:
به جان خودم سوگند، امام و پیشوا نیست، مگر کسی که به قرآن عمل کند و راه قسط و عدل را در پیش گیرد و تابع حقّ باشد و خود را در راه رضی خدا وقف سازد.
18- اهل بیت شایستگان حکومت
«أَیـُّهَا النّاسُ فَإِنَّکُمْ إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ وَ تَعْرِفُوا الْحَقَّ لاَِهْلِهِ یَکُنْ أَرْضی لِلّهِ وَ نَحْنُ أَهْلُ بَیْتِ مُحَمَّد(صلی الله علیه وآله وسلم) أَوْلی بِوِلایَةِ هذَا الاَْمرِ مِنْ هؤُلاءِ المُدَّعینَ ما لَیْسَ لَهُمْ وَ السّائِرینَ بِالْجَوْرِ وَ العُدْوانِ.»
ی مردم! اگر شما از خدا بترسید و حقّ را بری اهلش بشناسید، این کار بهتر موجب خشنودی خداوند خواهد بود و ما اهل بیت پیامبر، به ولایت و رهبری ، از این مدّعیان نالایق و عاملان جور و تجاوز، شایستهتریم.
19- قیام در مقابل ظالم
«أَیُّهَا النّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللّهِ(صلی الله علیه وآله وسلم) قالَ: مَنْ رَی سُلْطانًا جائِرًا مُسْتَحِلاًّ لِحُرَمِ اللّهِ ناکِثًا لِعَهْدِاللهِ مُخالِفًا لِسُنَّةِ رَسُولِ اللّهِ یَعْمَلُ فی عِبادِ اللّهِ بِالاِْثْمِ وَ الْعُدْوانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْل وَ لا قَوْل کانَ حَقًّا عَلَی اللّهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ.»:
هان ی مردم! پیامبر خدا فرموده است: کسی که زمامداری ستمگر را ببیند که حرام خدا را حلال می سازد و عهدش را می شکند و با سنّت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)مخالفت می ورزد و در میان بندگان خدا بر اساس گناه و تجاوز عمل می کند، ولی در مقابل او با عمل یا گفتار، اظهار مخالفت ننماید، بر خداوند است که او را با همان ظالم در جهنّم اندازد.
20- خشنودی خالق، ملاک رستگاری
«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ إِشْتَرَوْا مَرْضاتِ الَْمخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخالِقِ.»:
رستگار مباد مردمی که خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند.
21- بهترین یاران
«إِنّی لا أَعْلَمُ أَصْحابًا أَوْلی وَ لا خَیْرًا مِنْ أَصْحابی وَ لا أَهْلَ بَیْت أَبَرُّ وَ لا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتی فَجزاکُمُ اللّهُ جمیعًا خَیْرًا.»:
در شب عاشورا فرمود: من اصحاب و یارانی را بهتر از یاران خود ندیدهام و اهل بیت و خاندانی بهتر و باوفاتر از اهل بیت خود سراغ ندارم، خداوند به همه شما جزی خیر دهاد.
22- آزمودگان استوار امام(علیه السلام)
«وَ اللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ فَما وَجَدْتُ فیهِمْ إِلاّ الاَْقْعَسَ یَسْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِیَّةِ دُونی اِسْتیناسَ الطِّفْلِ إِلی مَحالِبِ أُمِّه.»:
درباره اصحاب خود فرمود:به خدا قسم آنان را آزمودم، دلاور و استوارشان دیدم، به کشته شدن در رکاب من چنان مشتاقاند که طفل شیرخوار به پستان مادرش!
23- بهترین سخن تسلّی بخش
«إِنَّ أَهْلَ الاَْرْضِ یَمُوتُونَ وَ أَهْلَ السَّماءِ لا یَبْقُونَ وَ أَنَّ کُلَّ شَی ء هالِکٌ إِلاّ وَجْهَ اللّهِ الَّذی خَلَقَ الاَْرضَ بِقُدْرَتِهِ وَ یَبْعَثُ الْخَلْقَ فَیَعُودُونَ وَ هُوَ فَرْدٌ وَحْدَهُ.»:
در مقام تسلّی به خواهر بزرگوارش فرمود:اهل زمین می میرند و اهل آسمان باقی نمی مانند و همه چیز رو به فناست، جز ذات پروردگاری که زمین را به قدرتش آفریده، و خلق را برانگیزاند و همه به سوی او باز می گردند، و او تنهی یگانه است.
24- شکیبایی ، پل پیروزی
«صَبْرًا یا بَنِی الْکِرامِ فَمَا الْمُوْتُ إِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرّاءِ إِلَی الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَ النِّعَمِ الدّائِمَةِ.»
به اصحاب رزمنده خود در روز عاشورا فرمود:ی بزرگ زادگان! صبر و شکیبایی ورزید که مرگ چیزی جز یک پُل نیست که شما را از سختی و رنج عبور داده به بهشت پهناور و نعمتهی همیشگی آن می رساند.
25- فرجام دنیا
«عِبادَ اللّهِ إِتَّقُوا اللّهَ وَ کُونُوا مِنَ الدُّنْیا عَلی حَذَر فَإِنَّ الدُّنْیا لَوْ بَقِیَتْ عَلی أَحَد أَوْ بَقِی عَلَیْها لَکانَتِ الأَنْبِیاءُ أَحَقَّ بِالْبَقاءِ وَ أَوْلی بِالرِّضا وَ أَرْضی بِالْقَضاءِ غَیْرَ أَنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنْیا لِلْفَناءِ فَجَدیُدها بال وَ نَعیمُها مُضْمَحِلٌّ وَ سُرُورُها مُکَفْهِرٌ وَ الْمَنْزِلُ تَلْعَةٌ وَ الدّارُ قَلْعَةٌ. فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزّادِّ التَّقْوی وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.»:
بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا برحذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد بری همیشه در دنیا بماند، پیامبران بری بقا سزاوارتر بودند و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوش آیندتر بود، ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را بری فانی شدن خلق نموده که تازه هایش کهنه و نعمت هایش زایل خواهد شد و سرور و شادی اش به غم و اندوه مبدّل خواهد گردید، منزلی پست و خانه ی موقّت است، پس بری آخرت خود توشه ی برگیرید.
و بهترین توشه آخرت تقواست، از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.
26- مقاومت مردانه
«لا وَاللّهِ لاأَعْطیهِمْ بِیَدی إِعْطاءَالذَّلیلِ وَ لا أَفِرُّ مِنْهُمْ فِرارَ الْعَبیدِ.»
نه به خدا سوگند، نه دست ذلّت در دست آنان می گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ در برابرشان فرار می کنم.
27- آثار غذی حرام
«وَیْلَکُمْ ما عَلَیْکُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَی فَتَسْمَعُوا قَوْلی وَ إِنَّما أَدْعُوکُمْ إِلی سَبیلِ الرَّشادِ فَمَنْ أَطاعَنی کانَ مِنَ المُرْشَدینَ وَ مَنْ عَصانی کانَ مِنَ المُهْلَکینَ وَ کُلُّکُمْ عاص لاَِمْری غَیْرُ مُسْتَمِع لِقَوْلی قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِیّاتُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ فَطَبَعَ اللّهُ عَلی قُلُوبِکُمْ.»
در روز عاشورا خطاب به سپاه ظلم فرمود :وی بر شما چرا ساکت نمی شوید، تا گفتارم را بشنوید؟ همانا من شما را به راه هدایت و رستگاری فرامی خوانم، هر کس از من پیروی کند سعادتمند است و هر کس نافرمانی ام کند از هلاک شدگان است، شما همگی نافرمانی ام می کنید و به سخنم گوش نمی دهید، آری در اثر هدایی حرامی که به شما رسیده و در اثر غذاهی حرامی که شکم هایتان از آنها انباشته شده، خداوند این چنین بر دلهی شما مُهر زده است!
28- هیهات که زیر بار ذلّت روم!
«أَلا إِنَّ الدَّعِی بْنَ الدَّعِی قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَیْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللّهُ لَنا ذلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤمِنُونَ وَ حُجُورٌ طابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنـُوفٌ حَمِیَّةٌ وَ نُفُوسٌ آبِیَـةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامِ.»:
آگاه باشید که فرومایه، فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی شمشیر و ذلّت قرار داده است و هیهات که ما زیر بار ذلّت برویم، زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلّت را بپذیریم دریغ دارند، دامنهی پاک مادران و مغزهی با غیرت و نفوس با شرافت پدران، روا نمی دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کریمان و نیک منشان مقدّم بداریم.
29- خشم الهی بر یهود، مجوس و دشمن اهل بیت(علیه السلام)
«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلَی الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَدًا وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصاری إِذْ جَعَلُوهُ ثالِثَ ثَلاثَة وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الَْمجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دُونَهُ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلی قَوْم إِتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَی قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ.»:
خشم خداوند بر یهود آن گاه شدّت گرفت که بری او فرزندی قرار دادند، و خشمش بر نصاری وقتی شدّت یافت که بری او قائل به خدایان سه گانه شدند، و غضبش بر مجوس آن گاه سخت شد که به جی او آفتاب و ماه را پرستیدند، و خشمش بر قوم دیگری آن گاه شدّت یافت که بر کشتن پسرِ دخترِ پیامبرشان هماهنگ گردیدند.
30- اگر دین ندارید، لااقل آزاد باشید
«یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَکُونُوا أَحْرارًا فی دُنْیاکُم وَ ارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُم عَرَبًا کَما تَزْعَمُونَ.»:
ی پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از روز قیامت نمی ترسید لااقلّ در زندگی دنیاتان آزادمرد باشید، و اگر خود را عرب می پندارید به نیاکان خود بیندیشید.
31- پیشی گیرنده در آشتی
«أَیُّما إِثْنَیْنِ جَری بَیْنَهُما کَلامٌ فَطَلَبَ أَحُدُهُما رِضَا الاْخَرِ کانَ سابِقُهُ إِلَی الْجَنَّةِ.»:
هر یک از دو نفری که میان آنها نزاعی واقع شود و یکی از آن دو رضایت دیگری را بجوید، سبقت گیرنده، اهل بهشت خواهد بود.
32- ثواب سلام
«لِلسَّلامِ سَبْعُونَ حَسَنَةً تِسْعٌ وَ سِتُّونَ لِلْمُبْتَدِءِ وَ واحِدَةٌ لِلرّادِّ »:
سلام کردن هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلامکننده و یکی از آنِ جواب دهنده است.
33- رضی خدا، نه هوی مردم
«مَنْ طَلَبَ رِضَا اللّهِ بِسَخَطِ النّاسِ کَفاهُ اللّهُ أُمُورَ النّاسِ، وَ مَنْ طَلَبَ رِضَا النّاسِ بِسَخَطِاللّهِ وَکَلَهُ اللّهُ إِلَی النّاسِ.»:
هر کس رضی خدا را به غضب مردم بجوید، خدا او را از کارهی مردم کفایت می کند، و هر کس خشنودی مردم را به غضب خدا بجوید، خدا او را به مردم واگذارد.
34- ویژگیهی حضرت مهدی (علیه السلام)
«تَعْرِفُونَ الْمَهْدِی بِالسَّکینَةِ وَ الْوَقارِ وَ بِمَعْرِفَةِ الْحَلالِ وَ بِحاجَةِ النّاسِ إِلَیْهِ وَ لا یَحْتاجُ إِلی أَحَد.»:
درباره حضرت مهدی (علیه السلام) فرموده:شما مردم، آن حضرت را به داشتن آرامش و متانت و به شناخت حلال و حرام و به رو آوردن مردم به او و بی نیازی او از مردم می شناسید.
35- رؤیی دنیا
«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الدُّنْیا حُلْوُها وَ مُرُّها حُلْمٌ وَ الاِْنْتِباهُ فِی الاْخِرَةِ.»
بدانید که دنیا شیرینی و تلخی اش رؤیایی بیش نیست، و آگاهی و بیداری واقعی در آخرت است.
36- پرهیز از کلام پست و سبک
«لا تَقُولُوا بِأَلـْسِنَتِکُمْ ما یَنْقُصُ عَنْ قَدْرِکُمْ.»:
چیزی به زبانتان نیاورید که از ارزش شما بکاهد.
37- جاودانگی در مرگ با عزّت
«لَیْسَ الْمَوْتُ فی سَبیلِ الْعِزِّ إِلاّ حَیاةً خالِدَةً وَ لَیْسَتِ الْحَیاةُ مَعَ الذُّلِّ إِلاَّ الْمَوْتُ الَّذی لا حَیاةَ مَعَهُ.»:
مرگ در راه عزّت جز زندگی جاوید، و زندگی با ذلّت جز مرگ بی حیات نیست.
38- حرمت حیله و نیرنگ
«وَ الْخَدْعُ عِنْدَنا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ.»:
حیله و نیرنگ نزد ما اهل بیت حرام است.
39- مرگ، پدیده گریبانگیر
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلی جیدِ الفَتاةِ وَ ما أَوْلَهَنی إِلی أَسْلافی إِشْتِیاقَ یَعْقُوبَ إِلی یُوسُفَ.»:
قبل از حرکت از مکّه به سوی عراق در میان جمعی از بنی هاشم فرمود:مرگ گردنگیر فرزندان آدم است; همچون گردنبند بر گردن دختر جوان، و من مشتاق دیدن گذشتگانم هستم، مانند اشتیاقی که یعقوب به دیدن یوسف داشت.
40- اندیشه پایان کار
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةًفَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلی وَ أَنْبَلُوَ إِنْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعَهافَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْمَرْءُ یَبْخَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْرْزاقُ قِسْمًا مُقَسَّمًافَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الْکَسْبِ أَجْمَلُوَ إِنْ تَکُنِ الاَْبْدانُ لِلْمَوْتِ أُنـْشِأَتْفَقَتْلُ امْرِء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُعَلَیْکُمْ سَلامُ اللّهِ یا آلَ أَحْمَدَفَإِنّی أَرانی عَنکُمْ سَوْفَ أَرْحَلُدر »:
حضرت در مسیر حرکت به جانب کوفه فرموده است:زندگی دنیا گرچه نفیس و پربهاست،ولی پاداش خدا در جهان دیگر بالاتر و پربهاتر است.
و اگر سرانجامِ جمع آوری مال و ثروت، ترک نمودن آن است،پس نباید مرد بری آن بخل ورزد.
و اگر روزی هی بندگان، تقسیم و مقدَّر شده است،پس کمی حرصِ مرد در کسب، زیباتر. و اگر بدن ها بری مرگ آفریده شده است،پس کشته شدن مرد در راه خدا چه بهتر. درود بر شما ی خاندان پیامبر،که من به زودی از میان شما کوچ خواهم کرد.
برگرفته از سایت شهید آوینی
حرم عشق کربلا ست و چگونه در بند خاک بماند آنکه پرواز آموختهاست و راه کربلا میشناسد و چگونه از جان نگذرد آنکس که میداند جان بهای دیدار است.
گردش خون در رگهای زندگی شیرین است، اما ریختن آن در پای محبوب شیرین تر است؛ و نگو شیرین تر، بگو بسیار بسیار شیرین تر.
در ملکوت اعلا جز شهید زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیل شهداست.
سوختن کمال عشق است اما آنها که سوختن پروانه در آتش شمع را کمال عشق میدانند کجایند که سوختن انسان در آتش عشق را به نظاره بنشینند؟
سر مبارک امام عشق بر بالای نی رمزی است بین خدا و عشاق، که این است بهای دیدار.
در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمیشود.
هنر آن است که بمیری، پیش از آنکه بمیراندت، مبدأ و منشأ حیات آناناند که چنین مردهاند.
ای شهید! ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود برنشستهای! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش.
بسم رب المهدی
همراهان عزیز سلام
این سایت قراره انشاالله تا ماه آینده حسابی پر بار بشه
مطمئنا برای این کاربه کمک شما هم نیازه
پس بسم الله .....
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم
Web Template By : Samentheme.ir