سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

بی شک گدای خانه ات آقا شود، حسین/ هر قطره زود پیش تو دریا شود، حسین!/ فیض گدایی تو به هر کس نمیرسد/ باید که زیر نامه اش امضا شود: "حسین"
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات
مطالب اخیر وبگاه

بسم الله الرّحمن الرّحیم

باز هم بیکار شدم و شروع کردم به فکر کردن:

این بار در مورد آدم های دور و برم و اقوام و آشناهای دور و نزدیک:

اوّل به دختری فکر کردم که وقت زیادی از عمرشو با آینه و ... می گذرونه و انصافا هم چهره ی زیبایی داره،لباس ها و دکوراسیونش هم باید به مد روز باشه امّا محبّت هاش سطحی و در حدّ روابط معمولی خانوادگیه،با وجود اینکه قسمت زیادی از کودکیم رو در کنارش بودم،امّا احساس نمی کنم که واقعا دوستش داشته باشم.

بعد به پیرزنی فکر کردم که رگ های دستش کاملا مشخصه و صورتی داره پر از چین و چروک،امّا قلبی داره پر از عشق و محبّت،و کسی نیست که تو خانواده دوستش نداشته باشه،بچّه هاش خیلی اصرار کردن تا ببرنش کربلا،امّا گفت تا پسرم برنگرده نمی رم...

و بالآخره بعد از چند سال چشم انتظاری پسرش برگشت ،امّا نه با کاروان اسرای آزاد شده،که با کاروان شهدا...

بعد به پسری فکر کردم که تو این خاک و بین این آدم ها بزرگ شد،تو بهترین مدرسه های ایران درس خوند و آب و نون اینجا بزرگش کرد،امّا همین که بورس آمریکا گرفت ،با همسرش برای همیشه رفت و کاش فقط می رفت،که بعد از اون هر چیزی که می خواست در مورد ایران به خانوادش گفت و نمک خورد و نمکدون شکست...

بعد به زنی فکر کردم که در جوونیش باهوش ترین ،زیباترین،هنرمندترین و البته عزیزترین فرزند خانواده ی 7 نفرش بود،امّا با یک ازدواج اشتباه،دچار مشکلات روانی شد،فرزندش رو از دست داد و الآن که مادرش فوت کرده،در مرکز نگهداری بیماران روانی زندگی می کنه.

بعد به پسری فکر کردم که بیرون از خونه و با مردم ارتباط فوق العاده مودّبانه و خوبی داره و همه تحسینش می کنن،امّا تو خونه دستش روی مادرش بلند می شه.

بعد به مردی فکر کردم که در ظاهر غرور و عصبانیت زیادی داره و همه متاسف می شن به حال همسر و بچّه هاش که چطوری تحمّلش می کنن،امّا نمی دونن که قلبی داره پر از محبّت و همسر و بچّه هاش خوب از این قضیه باخبرن وعمیقا دوستش دارن.

 بعد به مردی فکر کردم که مسافرکش بود و یک روز مسافرهای معتادش رو تهدید می کنه که به پلیس تحویلشون می ده امّا قبل از اینکه این کار رو بکنه اون دو نفر تو گودالی خارج از شهر می اندازن و می سوزونندش.

من این آدم ها رو از نزدیک می شناسم یا می شناختم...

به خیلی ها فکر کردم و در آخر به خودم...

و به اینکه نمی تونی حدس بزنی قراره چه اتّفاقی در آینده برات بیفته...

کاش ما هم جزو اولیا الله بودیم،همون هایی که خداوند در قرآن در موردشون می فرماید:

آگاه باشید که دوستان خدا هرگز هیچ ترس(از حوادث آینده ی عالم)و هیچ اندوهی(از وقایع گذشته ی جهان)در دل آنها نیست،آنها اهل ایمان و خداترسند.                     سوره ی یونس،آیه ی 62 و 63




نویسنده در دوشنبه 87/6/11 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
برچسب‌ها
طراح قالب
ثامن تم